اون چند روز رو به یه زوری سر کردیم با اون فک و فامیله درب و داغون خاله زنک و پاچه خواریه بعضی ها که بیشتر حرصم رو در می آورد......
شبه حنا بندون رسیدیم اونجا وقتی داشتیم میرفتیم خونه عروس یه سوسکه کله گنده افتاد رو چادرم خلاصه که انقدر پررو بود تا خونه داماد منو همراهی کرد و عمه مبارک جنابه سوسک سیاه براق رواز رویه چادرم برداشت و سر به نیستش کردبماند که شب به چه بدبختی ای خوابیدیم......
روزه عروسی صبحانه خوردیم و راهیه خونه عمه جان شدیم دنباله عروس رفتیم راه رو گم کردیمشبه عروسی هم که گذشت خوشبختانه فردا صبحش باباهه بیخیال پاتختی شد و گفت بریم بگردیم.......البته بماند که از عمه جان(خاله زنکه اعظم) اجازه مرخصی گرفت.
زدیم به جاده......رفتیم سرعین آبگرم قهوه سوئی البته اولش خونه گرفتیم شبی 40 تومن ناهارم ساندویچ زدیم و بعد از ظهر رفتیم آبگرم عجب جایه تمییزیییییییییییی آدم از شدته تمیزیش میمرد......یکی بود داشت گوشه استخر چرک هاش رو در می آورد..............
انقدر آبش گرم بود که زیاد بازی نکردم تپشه قلب و تنگیه نفس هم گرفتم تازه.
شب خسته و کوفته اومدیم شام رو زدیم(کباب برگ) صبح هم سرشیر و عسل و پنیر محلی بابربری.....اووووووووووووووف
چه حالی داد رفتیم به سمته آستارا گردنه حیران رو رد کردیم ساعت یک بود رسیدیم لبه دریا یکم بازی کردیم و بعدش افتادیم دنباله خونه از شبی 80 تومن رسیدیم به شبی 40 تومن ویلایی بود خونه ولی زیاد تمییز نبود ناهار تنه ماهی خوردیم یکم تلویزیونه آذربایجان رو دیدیم هی بابا میزد یه کانال یهو قضیه صحنه دار میشد......
عصری رفتیم لبه دریا......چایی خوردیم بهم گیر دادن دوتا زن گفتن خانوم زشته با مانتو میری تو آب بعدش مانتوت خیس میشه میچسبه به بدنت ملت حال میکنن.......ای بابا اینم از شمال
رفتیم 30نما 4 بعدی کلی چسبید.بعدش هم خرید کردیم و شبش هم پیتزا خوردیم.صبح هم راه افتادیم به سمته خونه سره راه یکم تمشک چیدیم و خوردیم یکم کلوچه خریدیم و زیتون....اختتامیه هم یه رستورانه مشتی رفتیم و 100 تومن بابا رو تو خرج انداختیم انصافا غذاش خوب بود..........ساعت 5 رسیدیم خونه.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
نوشته هایzack،
،